گذشت

ساخت وبلاگ

بقول شاعر گفتنی؛ سنی ندارد عاشقی کردن! فرقی ندارد کودکی، پیری! هروقت زانو را بغل کردی/ یعنی تو هم با عشق درگیری...آخ که من، که خود خودم چقدر زانو بغل کردن هایم را دوست دارم.دلم که می گیرد، دلم که تنگ می شود، به گوشه ای از خستگی هایم پناه می برم و همانجا آرام می گیرم...بگذریم...اما براستی از چه چیزها که نمی توان گذشت...از تلالو بی بدیل عشق در دل ها، از دردهای فروخفته، از سیلِ اشک های روان، دلتنگی های خاموش و فریادهای بیصدای تنهایی...می دانی جانِ دلم گاهی از همه چیز می گذری، از هرچه داری و نداری...قبول! اما از خودت نگذر.که اگر حرف نَ رسیدن به میان آمد، لااقل خودت برای دلت باقی مانده باشی که دو بر هیچ! نبازی.دو بر هیچ باختن مثل این است که نبودنت را به چشم ببینی.دوباره پلک بزنی و باز هم اثری از تو نباشد...

چه عاشقانه می شود جهانی که در آن آدم ها حرفی از "خود"، حرفی از "من" به میان نمی آورند و جان و دلشان، یکی ست...صبح به صبح که بیدار می شوند خورشیدِ چشم هاشان تابان است و آسمانِ نگاهشان آفتابی...هر صبح یک بغل شور و شوق به هم هدیه می دهند تا برای یک روزِ تازه مهیّا شوند.در طول روز فکرِ گرمای آغوش هم، در زندگی ذوبشان می کند.هر نفس خداست که در گوششان عشق زمزمه می کند و نبض هایشان هربار تندتر و تندتر می زند تا باز هم موعد دیدار فرا رسد.آنگاه تمامِ ساعت های جهان به رویشان لبخند می زنند، ابرها چون غنچه ای می شکفند، مترسک ها برایشان دست تکان می دهند و سنجاقک ها به افتخارشان می رقصند...زندگی، یکی شدن دل هایی ست که زنگار و غباری از کینه ندارند.دل هایی که چون رودی پرآب می گذرند از هرچه هست و نیست...

اما می دانی جانِ دلم، اینجا زمین است و رسم آدم هایش عجیب...حواست باشد اینجا اگر از خودت بگذری، با تو یکی که نمی شوند هیچ، چون پلک بر هم زدنی نادیده ات می گیرند.انگار که از اول خلقت نبوده ای...

خواستگاری در خیابان...
ما را در سایت خواستگاری در خیابان دنبال می کنید

برچسب : گذشته,گذشت,گذشته استمراری,گذشت زمان,گذشته کامل,گذشته send,گذشته کامل استمراری,گذشته ساده,گذشته ها گذشته,گذشته catch, نویسنده : bkhaneyeman3 بازدید : 106 تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 ساعت: 9:51