چشم هایمان را بسته ایم

ساخت وبلاگ

چشم هایمان را بسته ایم.می پنداریم که اینچنین به آرامش خواهیم رسید.سن و سال مادر را از یاد برده ایم.براستی چند چین دیگر بر روی ماه چهره اش نقش بسته و ما از آن غافل بوده ایم؟ چند قطره اشک از چشم های تار پدر روانه تار و پود چهره اش گشته و او فورا به تاریکی پناه برده؟ چند غزل مانده تا پدربزرگ به پایان برسد؟ خودمان، کودکی هایمان را کجا جا گذاشته ایم که امروز اینچنین بی پروا به آینده چشم دوخته ایم.ما از کنار خورشیدهای هر صبح به سادگی عبور می کنیم.این ما هستیم که خود را از قید و بند دوست داشتن رهانیده ایم و مهربانی را کسی امروز بخاطر نمی آورد.وقتی آه کشیدن های فرزندان را می بینیم که تاب نگهداری از والدین را ندارند و به آبروی چندین و چند ساله آنها چوب حراج می زنند. می نالند از اینکه اندکی از عمرشان را صرف رسیدگی به کسانی کنند که عصاره وجودشان از آنهاست.درد می کشند اگر دیگری عطر خوشبختی به مشامش رسیده باشد و آه می کشند و چشم می زنند و غمگین می شوند اگر زندگی روی خوشش را به دیگری نشان داده باشد.

نامهربانی تا کی؟ با دیگران کاری نداریم ما با خودمان دشمن گشته ایم.با نهاد و ریشه و فطرت انسانی مان که می گوید عشق و دوست داشتن اساس انسانیت است.ما دلمان دیگر برای خودمان هم تنگ نمی شود.آلزایمری های نو بنیادی هستیم در تنه این زندگی کرم خورده.این جهان به مثابه آسایشگاهی است که انسانیت در آن بستریست و در آرزوی یک وعده دیدار یار می سوزد.عجیب می شود گاهی در حسرت یک لبخند شعر می سراییم و در آرزوی یک رفیق درست پیمان می میریم.ما چه هستیم؟ دسته گلی در هستی که پلاسیده ایم و چون بدلیجاتی در پشت ویترین زندگی برق می زنیم و از دور چشم نوازیم اما صدبار شکسته ایم و بند خورده ایم.دنیا بیمارستان عده ای مجنون است که از بند فطرت خویش رهیده و در تقلای کسب زر و زور جان می بازند.آنگاه با ظاهری خالصانه به دیدار دیگران آمده خود را راهبین و راهنمای خلق می نامند.کجاست کسی که به منصبی برسد و طمع بر مال مردم نکند؟ کجاست بنی بشری که بویی از عاطفه برده باشد و تنها در پی کسب و برطرف ساختن امیال خویش نباشد؟ ای وای بر ما.ای وای بر ما که نوری در زندگی کسی روشن نکرده و در تاریکی بخل خواهیم مرد.خورشید را در پشت کوه اسیر کرده ایم و تنها خود را بالا برده ایم.ما همچون برده و سروریم.ما انسان اگر نباشیم قطعا موجودی ناشناخته از سیاره تنهایی هستیم.خود را گم کرده ایم در شلوغی دنیا.درد را باز جسته ایم.خود را پیدا نخواهیم کرد تا آن زمان که قلب هایمان یخ بسته اند....
امیدی به این جهان هست هنوز، اگر هر کس یک شعله نور شود و ذهنی را روشن نماید و دستی را بگیرد و غمی را از دلی بزداید و امیدی را تازه کند و دستی از مادری ببوسد و شکسته ای را یاری رساند و چشم بشوید از حَسَد، کِبر، بردگیِ هوس...
و پای مرگ به این جهان باز نخواهد شد اگر انسانیت زنده گردد...

خواستگاری در خیابان...
ما را در سایت خواستگاری در خیابان دنبال می کنید

برچسب : چگونه چشمهایمان را رنگی کنیم,چگونه چشم هایمان را بزرگ کنیم,چگونه چشم هایمان را قوی کنیم,چگونه چشم هایمان را آرایش کنیم,چگونه چشم هایمان را تقویت کنیم,چگونه چشم هایمان را زیبا کنیم, نویسنده : bkhaneyeman3 بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت: 6:04